یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

من چاه ندارم

  سلام یسری جان ؛ نمی دانی برای آنکه دیگران بیدار نشوند ، چه به زحمت توانستنم خودم را به اتاقت برسانم ، آخر باید می آمدم و تمام حرفهایم را می زدم و می گفتم آنچه را که تبدیل به بغضی شده و برایت می نوشتم گریه درونم را ، همان هایی که وقتی می بارند حتی به باران نیز طعنه می زنند . همان هایی که هیچگاه اجازه نمی دهم صورتم را تَر کنند تا کسانی که دردم را نمی دانند ، ضربات سنگین تری بزنند . دخترم ، ای مخاطب خاص من ؛ گاهی دلتنگی هایی دارم که فقط فریاد سکوتشان به گوش می رسد ، گاهی بی انگیزگی های دلم نمی گذارد دیروز را به یاد بیاورم و فردا را ترسیم کنم ، گاه، بی حوصله و سخت و غریب می شوم گاهی در خود می شکنم تا در مقابل د...
13 بهمن 1391

برای سیصدو سیزدهمین روز

سلام یسری عزیزم ؛ این روزها که به بهانه های مختلف به حیاط دل تو سرکی می کشم ، تنها امیدم این است که از باغچه دلتنگیم گلی به یادگار بچینم ، برای وقتی که تنها با یک نگاه ، با تو راز و نیاز می کنم و برای وقتی که زمین می خورم و تو دستانم را می گیری و برای همان وقتی که قربانی سکوت دل خسته ای می شوم که فریادم را به یغما می برد . دختر گلم ؛ امروز را که برای دیدن تو انتخاب کرده ام ، برایم مهم بود ، کما اینکه تمامی روزها مهمند ، اما امروز خاص تر ، گویا این روز خاص ، برای تو سروده شده است . کافیست شامّه ات تیز باشد تا طراوت بهار را حس کنی ، بهاری که از اعماق تاریخ تا اینک در قلب من و تو شکفته است و کافیست نگاهایی را دنبال ک...
1 بهمن 1391
1